کاش خودت بودی!
دیگر هوس رفتن از این شهر ندارم
هرچند که دلتنگ ترین فرد کویرم
کم کم دارم از الان خودم متنفر میشم
نمیدونم چرا اینقد داره خدا تحملم میکنه...
- ده تا داداش دارم، اما گذاشتن و رفتن (شاید دلهره دارد که او هم تنهایش بگذارد)
تعجب میکند:
- من مثل اونا نمیشم، قول میدم. (در فکر فرورفته که مگر میشود برادری و جدایی)
- (لبخند ملیح)
دستش را میگیرد و به روبرو خیره میشوند.
پسر در پارک قدم میزند و فکر میکند
اما این بار، به جای تعجب، میخندد.