دیگر هوس رفتن از این شهر ندارم
هرچند که دلتنگ ترین فرد کویرم
دیگر هوس رفتن از این شهر ندارم
هرچند که دلتنگ ترین فرد کویرم
کم کم دارم از الان خودم متنفر میشم
نمیدونم چرا اینقد داره خدا تحملم میکنه...
- ده تا داداش دارم، اما گذاشتن و رفتن (شاید دلهره دارد که او هم تنهایش بگذارد)
تعجب میکند:
- من مثل اونا نمیشم، قول میدم. (در فکر فرورفته که مگر میشود برادری و جدایی)
- (لبخند ملیح)
دستش را میگیرد و به روبرو خیره میشوند.
پسر در پارک قدم میزند و فکر میکند
اما این بار، به جای تعجب، میخندد.
باید متولد شد و بزرگ شد و تکثیر شد و ...
بعد با تمام وجود معشوق رو بغل کرد
و مرد ...
وقتی یکیو رسیدن به چیزی که تشنه شه منع میکنن،
نسبت به اون تشنه تر و حریص میشه
تا جایی که ممکنه پا رو خیلی از خط قرمزها بذاره و چیزایی رو که به سختی بدست اورد به راحتی از دست بده.
نگرانتم...
-بعضی وقتا آدم صبرش تموم میشه، دوست داره زودتر وضعیتش معلوم شه
- آره آره خیلی حس بدیه