جمعه, ۱۱ تیر ۱۳۹۵، ۰۲:۵۱ ق.ظ
حد
به من نگاه کرد.شروع کرد به خندیدن ولی از چشم هایش اشک بیرون میزد،به قاعده یک رودخانه...بعد مرا در اغوش گرفت
...هق هق کنان گفت:علی جان !رفاقتم حدی داره
ارام سرم را تکان دادم:تنها چیزی که حد نداره رفاقته...
رضا امیرخانی-منِ او
#لوطی_درویش مصطفا
#علی_داش کریم
۹۵/۰۴/۱۱